از یه خانواده ضعیف اومده خونه و ماشینشونو دارن از خورد و خوراکم کم ندارن ماشاالله لاحول و لا قوه الا بالله
ولی هر روز خدا میان خونه ما غر میزنه اگه مثلا داداشم کمکی بهمون بکنه (کمک منظورم اینه مثلا یه برنج بخره بیاره مامانم واسه خودشون درست میکنه)
بعد ما باغ داریم محصولات باغمونو جمع میکنه میبره واسه خاله ها و دخترخاله هاش میگه بهم چیز میز میدن.
حالا من اصلا به این چیزا کار ندارم خودش میدونه و خونه پدرشوهرشه
مسئله من اینه که من حوصله غر شنیدناشو ندارم واقعا عصابم به هم میریزه حساسم.
ولی کنم برم بیرون میگن کجا رفته و هزار حرف درست میشه
بمونم تو خونه من واقعا درون گرام حوصله ندارم هر روز پیشش بشینم و حرف بزنم باهاش
هفته ای نهایتا دوبار بتونم تحمل کنم
بعدم میاد تو مسائل شخصی من سرکمیکشه
مثلاً به خواستگاری چیزی میاد واسم همیشه تو خونمون هست و باخبره و همه جا میره پخش میکنه و از اون بدتر نظر میده در موردشون، من از یکیشون خوشم اومده بود از بس بدی گفت از چشمم افتاد رد کردم.
انگار مارو تحت کنترل خودش درآورده، چیکار کنم هم ناراحت نشه هم حد خودشو بدونه؟