۵ سال عاشق یه پسری بودم با جون و دل دوسش داشتم اصلا یه دوست داشتن واقعی عشق واقعی حس عمیق و محکمی ک نسبت بهش توی قلبم داشتم...
من به واسطه اون برا اولین بار عشق و تجربه کردم و فهمیدم یعنی چی
رابطه ای نداشتیم هیچیه هیچی حتی دریغ از یک کلمه حرف و اون فکر میکنه من همون دخترمغرور خنثا ایم بهش که هیچ حسی نداره و بی تفاوته
من حسمو پنهون کردم ازش بخاطر دلایلی که هرکدوم جای بحث و توضیح طولانی داره بگذریم..
سه سال تمام با خودم کلنجار رفتم تمام دوستام میگفتن تو داری دیوونه میشی توواقعا عاشقشی برو بهش پیام بده اما من بازپ یه چیز جلومو می گرفت ک اعتراف نکنم...
اخرش دی ماه ۱۴۰۳ با اکانت فیک و سناریوی فیک رفتم حلو
و آخرش از زیر زبونش کشیدم بیرون و فهمیدم دلش پیش یه دختر دیگه گیره که رفته بهش اعتراف کرده و اون دختر هم از قضا ردش کرده و نمیتونه از فکرش در بیاد🙂🙂
۵ سال تمام فقط به دلم صابون زده بودم بخاطر نگاه ها و رفتارای عجبیبش که به هرررکسی حتی اینجا هم میگفتم میگفتن قطعا بهت یه حسایی داره این پسر
ولی تمام فقط گول زدن خودم بود🙂💔
قلب من خورد شد له شد
و حسرت عشقش تا ابد به دلم موند🥀