2777
2789
عنوان

سفر اجباری و بیماری

35 بازدید | 0 پست

خانواده همکار همسرم یعنی پدر مادر همکار همسرم تو روستا زندگی میکنن من یه بار به اصرار شوهرم رفتم عقد همکارش که تو شهر خودمون بود البته زیاد منو تحویل نگرفتن چون منو نمیشناختن منم راستش اصلا از مادر همکارش خوشم نیومد سری دوم مارو دعوت کرده بودن روستا نمیدونم ولله شوهرم میگه اصرار میکنن ببایین سری دوم که رفتیم مادر پسره یعنی همکار شوهرم برای عروسش پاگشا کرده بود به صرف ناهار از بیرون غذا سفارش داده بودن غذارو که اوردن یه غذای بدمزه بود مادرهمکار همسرمم که تو روستا زندگی میکنن نه بشقاب چید نه لیوان اورد توظرف یکبار مصرف رستورانی غذارواورد سرسفره دوغم تویه ظرف یکبار مصرف کوچیک نه لیوانی نه چیزی خیارشورم گذاشته بودن سرسفره منتها درسته خورداینا نکرده بودن منم این رفتارشون خیلی بدم اومد و یه جور بی احترامی تلقی کردم عروسشم که تازه نامزد کرده یعنی خانم همکار همسرم ۱۶سالشه وخیلی بلد نیست معاشرت کنه این هفته هم شوهرم گیرداده بریم باز روستای خانواده همکارش اصرارمیکنن و نمیدونم فلان منم به شوهرم گفتم که ازون رفتارشون خوشم نیومده نمیخام برم تازه ازدیشبم گلوم شروع کرده دردگرفتن امروزم مامانم منو تولد بابام دعوت کرده راستش بخاطر وضعیت گلوم اصلا دوست ندارم جایی برم نمیدونم باید چیکارکنم شوهرمم میگه میخاد تنها بره شبم بمونه اونجا بنظرت من الان چه واکنشی نشون بدم



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز