بچه ها از دیروز اعصابم خیلی خرابه من و عروس داییم تویه واحد مستاجریم هردو شوهرامون هردو صبح زود میرن سرکار و همسر من ساعت 5میاد شوهر اونم7واینا اونم اغلب وقتی تنهاست میاد پیش من دیروز ساعت1ظهر اومد بایه کراپ و شرتک من ی پسر8ساله دارم ک خیلی جلوش مراعات میکنم پوششمو نمیگم با شالو اینا جلوشم اما دیگه این حد نیستم ساعت 5شد گفت حوصلم سر رفته اسپیکر بیار اورد روشن کرد صداشم تا اخر بلند کرد هی بهش میگفتم الان شوهرم میاد دوس نداره صدای بلند اهنگ ازخونم دربیاد هی کم میکرد باز بلند میکرد. اخر بهش گفتم من میخوام برم نونوایی و یکم خرید دارم میای باهم بریم گفت نه. من باخودم گفتم الان بلند میشه میره خونش ولی نرفت. منم گفتم خب پس میرم دیرم نشه الان شوهرم میاد هی تاکید میکردم ک الان هر آن ممکنه برسه ولی هیچ عکس العملی نمیداد