مثلا 2 تا خانم رو که میشناسم با هم مقایسه کنیم. میگم که میشه هال رو با 2 تا 12 متری موکت کرد.
می پرسند چطوری. می گم که اگر تیکه ی اضافه ی راهرو با تیکه ی اضافه ی کنار پا گرد رو با هم استفاده کنیم، همینقدر موکت کافی هست.
اولی گفت: نه از کجا معلوم، شاید نشه.
دومی گفت: آها، همین تیکه مربعی که اضافه می مونه رو برای اوونجا استفاده می کنی.
خیلی با احتیاط صحبت می کرد. نمی تونستم تشخیص بدم از روی خجالت چیزی رو بیان نمی کنه یا نه.
مثلا می پرسید برای خونه چطوری می خوای سرمایه جمع کنی، توضیح می دادم. بعد می گفت واقعا میشه؟ نمی دونم مطلب رو متوجه نشده بود یا از ریسک کار ترسیده بود.
مثلا گفت بریم کافه ی فلان، پرسیدم کدوم خیابون هست و رفتیم. مسیر طوری بود که از وسط خیابون می رسیدیم. دور زدم و از جایی وارد شدم که از اول خیابون وارد بشیم. توی مسیر گفت الان داریم دور میشیم. گفتم 2تا خیابون سمت راست میریم بعد میپیچیم میرسیم به خیابون. گفت نه داریم دور میشیم. وقتی رسیدیدم گفت شما چطوری اینجا رو خوب بلدید. نمی دونم مرکز شهر رو بلد نبود یا استرس داشت یا مطلب پیچیده بود.
برای همین نمی تونستم تشخیص بدم.