دوستان من بچه طلاقم ت یک تاپیکهای کامل توضیح دادم
مادرم فوت کرده و از ۴سالگی تا الان ندیدمش و بابام نمیزاشت که برم ببینمش تا اینکه متاسفانه فوت میکنه
امروز روز تولد مامانمه دلم آشووووبه
پریشب خوابش رو دیدم که مامانم تو یک مشکلی گیر کرده بود و منم تو اون ماجرا بودم دقیقا یادم نمیاد سر چی بود ولی مامانم میگفت نمیدونم چیکار کنم و به یه خانمی اشاره میکرد و به من گفت ولش کن بزار کار خودشو بکنه
من الان حدودا ۶ماهی میشه که نرفتم سرخاکش چون یه شهر دیگه است که نسبت به خونمون فاصله داره
من هنوزم از بابام میترسم که بگم میخوام برم چون فکر میکنه حال من بعد این مدت فوت مامانم خوب شده
البته حالم خوب بود ولی بعد دیدن این خواب خیلی بد شد
تمام تمرکزم رو از دست دادم
بابام میگه با این کارات یعنی فکر کردن با مامانم آینده نابود میکنی
دیروز سر یه موضوعی با هم بحثمون شد البته راجع به مامانم نبود
حالا با این شرایط تروخدا بگید چیکار کنم که دل بی قرارم رو آروم کنم؟
حدیث کسا برای مامانم خوندم ولی دلم آروم نمیگیره😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اینم بگم که من یه غروری دارم بزارید کامل توصیح بدم بعد راه حل بهم بدید که چیکار کنند