خیلی واسه زندگیم تلاش کردم درستش کنم
ولی انگار فایده نداشت
تنهایی مشاوره رفتم همسرم یکبارم پاشو نذاشت
حتی از حق و حقوقم گذشتم
بخاطر بچهام تن دادم گفتم میشینم بس خام بودم
ولی دیگه نمی کشم.
این همه سال ب کس دیگه ای فکر کردم خودمو فراموش کردم هیچ چیزی جز بی مهری و بی محبتی و خیانت و بی احترامی ندیدم
تقصیر خودمه ک از خودم گذشتم ولی دیگه بسه
حتی بمیرم دیگه بهش برنمیگردم میرم واسه همیشه
خدا خودش به دلت صبر بده
بچه‌ات برات مهم نیستن
عزیزم مشکلت جدیه؟ اخه ظاهرا تازه زایمان کردید، نکنه افسردگی باشه
موفق باشی
تصمیم درستی گرفتی
چرا
خوب کردی ادم ی بار زندگی میکنه جوری ک دلت میخواد زندگی کن ،بعد از اینک بارهاتلاش کردی درست نشده بعدها عذاب وجدان نمیاد سراغت میگی تلاش کردم نخاست و نشد
متاسفانه ۹۰ درصد خانما که بایک مرد بی درک میرسن این اشتباه گذشت کردن معرفت با چهارتا دادوبیداد خالی گذشتن و بعد مدتی همون رفتار های اشتباه تجربه داشتن ،شما خانما حس هاتون قوی وقتی به درک تون میرسه تعلق ندارین به اون زندگی به زور نمونین عذاب برسونین و آرامش بگیرین از خودتون هرمشکلی راه حلی داره ،بچه هاتون چندسالشون و جنسیت هاشون
آفرین بانو شجاع
وقتی تلاش کردی و نشده دیگه چاره ای نمیمونه
نه خیلی وقته مشکل داریم چند ساله ولی درست نمیشه
خیلی زندگیم داغونه
بخوام همشو بگم یه کتاب پر از مصیبت میشه
شوهرم وظفیه همسرداری خودشو فراموش کرده و چسبیده ب خواهرش و همش ب فکر اوناست
من زنشم همسرشم ولی زمین و خونه رو ب اسم خواهرش زده و تعهد داده بعد مرگمم برسه ب خواهرم
این چ شوهریه اخه .
من میشناسم یه ازدواج رو که قرار بوده چهل سال پیش بهم بخوره و به خاطر بچه ها موندن ، الان بچه ها همه بزرگ شدن و خیلی سال گذشته ولی مشکل برطرف نشده و میگن مامان چرا به خاطر ما موندی ، اشتباه کردی ، باید می‌رفتی ، فداکاریت بی جا بود چون هنوز هم داری عذاب میکشی
مطمئن باش بچه ها هم در آینده درک خواهند کرد ،
