نجات"
رسیدم به لبه پرتگاه گرفتم ریشه گل صحرایی را
گفتمش ای ریشه ی خشک نجات ده از این بلا
عجیب در تقلا بودم که نیفتم اما دیدم در دست دیگر
مادر چسبیده و به پای مادر پدر در حال افتادن است
نه میتوانستم خودم را نجات دهم نه تکه های قلبم را
افتادم؟ نمیدانم انگار زمان ایستاده بود و در حال افتادن
جولان میدادم برای زنده ماندن، دیدم دیگران را
میافتادند؛ میدادند نجات خانواده را یا جان خود را
اما بین زندگی و مرگ معلق مانده بودم نمیتوانستم بیفتم
نمیتوانستم نجات پیدا کنم یقه ریشه خشکیده را گرفته بودم
قطره های اشک پی در پی می افتادند من برای زندگی دوباره یا رب میخواندم
گفتمش ای خدا تورا به پیکر پاک کودک شیر خواره که رحم نکرد حرمله
نجات دهم نجات، خدایا نجات میخواهم نجات
- ثنا
🪽کپی حرام است