شوهرم بدون اینکه حتی یه کلمه ب من بگه، شغلشو عوض کرده. خودش ماشین داشت راننده بود، بدون اینکه ب من بگه، نظرمو بخاد ،بگه اینی ک با من زندگی میکنه، زنمه، مادر بچمه، ماشینو فروخت رفت سراغ یکار دیگ. میدونی با کی مشورت کرد؟ با خواهر برادراش و منو جزو گوهش هم محسوب نکرد.
وقتی بهش گفتم بحثمون شد لفظی و منو گرفت زیر کتک. دلم میخاد اونقدر قوی باشم ک دل کنم برم. اما همش میگم بچم چی ؟ رفتم کی خرجی بچمو میده ؟برم کجا بمونم؟ برم حرف کیو ب جون بخرم ؟منت کیو بزارم رو سر خودمو بچم ؟ او نتونم از پسش بر بیام چی؟
من حتی زندگی کنار خانواده بی همه چیز شوهرمو ب جون خریدم ،نیش و کنایه ها رو با گوشت و خون حس کردم و دم نزدم. بی لیاقتی ذاتیه