مادربزرگ و عمه هام خیلی دخالت کردن و بی احترامی به مامانم همین که منم یکم بزرگ شدم شروع کردن اذیت کردن من شایدم چون خیلی از همه لحاظ به مامانم شباهت دارم و اینم هم من هم بقیه مطمئنیم که مقصر اونا هستن و رفتار خیلی بدی دارن با همه مخصوصا من و مامانم یه کاری کردن که پدر و مادرم تا مرز طلاق رفتن و منم سر همین جریان یه بحث کوچیک باهاشون کردم و گفتم چرا دخالت میکنید و از این حرفا ۳ هفته هست شهرستانم کلش رو خونه پدربزرگ مادریم چند روزی هم دعوت شدم خونه فامیلای مادری اونا تا پدرم اینجا بود یکبار گفته بودن چرا نمیاد مگه ما چکارش کردیم بابام هم اومد گفت که خجالت میکشی ازشون؟منم گفتم خجالت چرا باید بکشم چونکه با لحن خوب گفت دست از زندگیمون بردارین اونا با لحن خیلی بد جوابمو دادن باید خجالت بکشم و بترسم ازشون و نرفتم باز دیروز زن عموم زنگ زد که بیا پیشم دلم برات تنگ شده خدایی زن عموم واقعا دوستم داره و خوبیمونو میخواد اونم این وسط گیر مادرشوهر و خواهرشوهر مثل مامانم افتاده مشکل اینجاست طبقه بالای مادربزرگم اینا هستن اگر برم پیشش باید اونا رو هم ببینم اینم بگم وقتی مادربزرگم و عمه هام به بابام گفته بودن چرا نمیاد فقط اسم من و داداشم رو آورده بودن اسمی از مامانم نیاورده بودن☹️