بیاین قضاوتم کنین ببینین من چیز بدی گفتم ک مامانم باهام اینجوری کرد…بعد مدتها رفته بودیم خونه دوستم ک مامانش با مامانم و دخترش با من رفیق چندینو چند ساله ایم.بعد اینا کلا خیلی کلاس میرن ک ما فلان داریم بیسار داریم.یبار بعد عروسیم اومد خونم هعی داشت تعریف جهیزیه دوستاشو میکرد و انگاری جهیزیه بقیه رو میکوبید سرم.خیلی خوبنا ولی بعضی وقتا خاسته یا ناخاسته یه حرفایی میزنن ک ادم فک میکنه عمدا خاست حرصتو دربیارهدخترش ک همسن منه تازه نامزد کرده و خیلی مراسم ساده گرفتن مث من.بعد مامانم هعی میگف شما مث ما ساده نگیرید ب دوماد ک بعد پشیمون میشید مث ما و هعی ابراز پشیمونی میکرد میگف اره ما ساده گرفتیم بعد خودشون برا دخترشون و عروسا دیگشون عیونی گرفتن.هعی ابراز پشیمونی یجوری ک انگار الانم من زندگی خوبی ندارمو پشیمونیم کلن.بعد ک برگشتیم به مامانم گفتم مامان جلو این ادما ک انقد خودشون چسی میان خودتو دوماداتو دست کم نگیر.و ما حالا ساده یا تجملاتی گرفتیم گذشته دیگ با این کارت هم چیزی ک گذشته و الان راهی برای جبرانش نیستو داری یاداوری میکنی هم جلو دوستمو مادرش داری میگی ما پشیمونیم.اوناهم خودشون خاهربردار دارن اصن عقل دارنو خیلی ازما زرنگترن نیازی نیس ما یاد بدیمشون…
بعد ناراحت شده کلی به خودش فحش داد ک من مگ بچم ک تو بخای بهم بگی چی بگم چی نگم.بعدم گف دیگ نمیام خونتو وسایلشو برداش رف هرچی گفتم بیا با ماشین ببرمت گف پیاده میرم😭😭