من با نامزدم پسرخاله درختر خاله ایم. بعد این اقا هیچ چیزی رو افتخار نمیدن برای من تعریف کنن. یعنی ما پشت گوشی هیچ صحبتی باهم نداریم. منم دیگه میبینم اون ذوقی نداره خودکار منم میرم رو حالت سکوت و دیکه هیچ پیامی نمیتونم بهش بدم. دیگه صبرم تموم شده بود چند شب پیش بهش گفتم. گفت من نمیتونم روزمرگیمو دشت چوشی تعریف کنم فقط دردهامو میتونم بگم. میخوام تعریف کردنم بمونه برا وقتی که میبینمت. منم گفتم دوست داشتن تنها چیزیه که زوری نمیشه. چون ذوقی نداری برای من بخاطر همون نمیتونی با ذوق از کارهات بگی. خلاصه چند شبه نمیدونم چیکار کنم خیلی سردرگمم.