من دوتابچه بافاصله سنی کم دارم یکیشون یک ماهش یکیشون ۱۷ماهش دیشب بعدکلی وقت که هوس کرده بودم یه مرغ شکم مردرست کردم وبابچه واقعنم سخت ولی برنامه ریزی کردم که واسه ساعت نه شب اماده باشه که مثلخیلی وقتادیگه دیگه دیرنشه یاخاب بچه بهم نریزه بعدشوهرم تاساعت ده باداشش رفته بودخریدهرچی زنگ زدم میگه ده دیقه دیگه میام بعدم اومددم درخونه گفت یکم وسیله خریدم برم بیارم من گفتم نه شام سرد میشه سفررو انداختم بیابعدمیری میاریشون که پسرم رفت جلودرگفت نه بچرو ببرم عموش ببینتش پایین گفتن باشه اگه میخای برو ولی زودبیاغذا سردنشه تایازده شب هرچی زنگ زدم واینانیومدمنم وقتی اومد عصابم خوردشدکلی شلوغ بازی دراوردم که من صب تاشب توخونه دارم بچه داری میکنم بعدتو واسه یه شام که این همه زحمت کشیدم نمیای اصلاغذام کوفتمون شداخه یدفعه دودفعه هم نیست مثلا صب میگه بدم نون بگیرم یک ساعت بعداومده میگه رفتم خونه مامانم خب چرابایدمنو منتظربزاره بره پیش اونا فقط
حق داری
چرا خودتو اذییت میکنی خودت میخوردی اونم میومد می‌خورد دیگه
حق داری
خخخ توام مثل منی کله خرابیم ولی حق باهام هم هست هم نیست از اون لحاظ که منتظر موندن برا منم خیلی اعصاب خردکن کنه حق میدم به ولی شوهرت دیگه شاید کار پیش اومده منم همیشه جنگ به را میندازم سر این موضوع ها البته من دوسال عروسی کردم و بچه هم ندارم
حق داری منم بودم عصبی میشدم
منتظرش نمون دیگه
کارش درست نیست ولی اگه قراره همینحوری پیش ببری زندگیت رو کار خودتم اشتباهه
یاد بگیر بعضی مسائل اونقدر مهم نیستن که عصبانیت کنن و حتی بدتر باعث بشن جو خونه رو بهم بریزی
تا وقتی خودت اولویت اول زندگیت نیستی برا بقیه هم نمیتونی اولویت اول بشی سر ساعت اومد شام اومد نیومد شروع کن شامتو بخور اصلنم شلوغ کاری نکن انگار عین خیالت نیس فقط بگو ببخشید غذا سرد شدنی از دهن می افته منم گشنم بود دیگه شامو خوردم
حق با شماست
حق با شماست
حق با شماست
