داخل ی خیابون ی تالار بود
اون تایمی من از اونجا رد میشدم
عروس و داماد آوردن
مردم نگه داشتن
که ازشون فیلم بگیرن
منم ایستادم به تماشا
الهی خوشبخت بشن ب حق علی
ولی من ۲۶ سالمه
قرار بود این فصله عقد کنیم
بهم خورد
اونجا ناخوداگاه بغضم گرفت🥺💔
بخدا حسود زندگی کسی نیستم
دلم به حال تنهایی خودم سوخت