من یه تاپیک زدم گفتم ک چقد هم اتاقیام اذیتم کردن و من همش ریختم تو خودم، تا امشب ک جونم ب لبم رسیده بود و واقن هیچی جلو دارم نبود، یه دعوای خیلی خیلی بزرگ کردم باهاشون همشون براشون ریخته بود لال شده بودن هیچ جوابی نداشتن ک بدن و این خیلی برام جالب بود، چنان داد زدم سرشون ک کل خابگاه ریختن پایین، واقن نمیتونم این حجم از بی نظمی رو ببینم و درک کنم واقن برام سخته.... انقد ریختم تو خودم ک یهو فوران کردم، ولی الان از خودم خیلی راضیم، چون میدونم نذاشتم حقم ضایع شه و واقن حالم خوبه، همشون نشستن سر جاشون منم ترم بعد انتقالی میگیرم میرم شهرمون راحت میشمممم😁