من جوری که بااحترام حال احوال میکنم حرف زدن حرف میزنم و اینا جوری نیستم همو دیدیم ذوق کنیم وای سلام عشقم و اینا
شما چجورین
همسایه هم هستیم تو یه کوچه
الان دیدم همگی نشستن دم در یه سلام حال احوال کردم رد شدم
از یه طرف حس منفی میگیرم اینجوریم باهم
چقد عاقلی برعکس من
محترمانه هستیم صمیمی هم هستیم کلا من از در کنارشون بودن حس خوبی میگیرم فقط یه دونه جاری دارم خیلی یخ و‌ماسته مام متقابلا باهاش یخ و ماستیم
من باهاشون با احترام برخورد میکنم
اونا هم همینطور، گاهی قربون صدقه اینا بینمون رد و بدل میشه ولی همه چیشون ظاهریه، جدیدا پررو شدن ازشون حس بد زیادی میگیرم ولی خب نمیتونم ب رو بیارم
همین امروز مادرش چیزی ک گفت ک واقعا بهم برخورد ولی نتونستم جلو شوهرم جواب بدم چون جواب میدادم مادره میخواست بگه هه هه شوخی کردم
خیلی کم خیلی خیلی کممم
دو سه ماه یه بار زنگی چیزی
البته با خانواده پدریم
خانواده همسرم منو خیلی دوست دارن،منم راحتم باهاشون اتفاقا همین الان دختر خاله شوهرم خونه مادر شوهرم بود تماس تصویری گرفتن ک دلمون برات تنگ شده پدر شوهر گفت آماده شو بیام دنبالت گفتم ن بابا شام گذاشتم فردا بیا دنبالم
معمولی کاری بهم نداریم سرمون تو زندگی خودمون
چند ساله ندیدمشون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
