مختصر میگم منو پسری با هم چند ماه پیش اشنا شدیم و ایشون اصرار ک قصدش ازدواج آشنا شدیم و بعد ی مدت اومدن خواستگاری و خانواده گفتن شغل ندارع و اینم باز حل کردم ولی خانواده اون ناراضی بودن چون من مطلقه بودم و سکه پایین گفتن تا بهم بخوره... توی اون تایم من پسرو واقعا دوست داشتم و خدا میدونه حتا ی کادو کوچیک ازش نگرفتم حتا صبا چهار صبح میزفت سرکار باهاش بیدار میشدم صب بخیر میگفتم ک تو جاده خوابش نبره. اما خانوادش پس کشیدن و اونم گذاشت رفت ی شهر دیگه... الان رفتم تلگرام میبینم پیام داده ک ( تازه فهمیدم همه چیت نقش بازی کردن بود خدا ب پسر بعدی رحم کنه) حالم داره بهم میخوره بچه ها
ببین وقتی خواستگاری تموم شد ما جواب رد دادیم و تموم شد همه چی... بعد من این پسرو بلاک کردم تا امروز با یه اکانت جدید سلام فرستاد منم نخونده حذف کردم عصر دیدم اینو نوشته