داستان عدسی و کانادا

البته تو ایرانم بعضی جاها اینجورین

مثلا چند وقت پیش بابام از هاکوپیان خرید کرده بود شلوار پارچه ای آب رفت ۸ ملیون خریده بود

رفت اونجا با مدیرش صحبت کرد شماره بابام رو گرفت

پریروز بهش زنگ زدن رفت اونجا عین اون شلوارو دوباره بهش دادن با یه کاتالوگ مراقبت ازش و گفتن اینو بخون

فاز انسان مهربون برمیدارن بعضیا. 

ما آدما مدام باید خودمونو اپدیت کنیم بتونیم توی جامعه دووم بیاریم بعضیا نمیخوان به خودشون سختی بدن هیچ پیشرفتی نمیکنیم اينجوری 

اره باید فرهنگسازی شه

والا من خودم که به شخصه اجناس همچین فروشگاه هایی به دلم نمیچسبه!!! 

الان مثلاً یه فروشگاه بزرگ و مشهور لباس هست که هررر لباس و جنسی رو بدون قید و شرط پس میگیره ...

خیلیم جنس ها و لباس هاش قشنگه ها ولی من هرلباس و روسری و حتی کش مو که ازشون میخرم اول باید بشورم و ضدعفونی کنم بعد استفاده کنم 🥴 آخه معلوم نیست کیا با چه بیماری های پوستی و عفونی و...اینا رو استفاده کردن و پس دادن و حالا رسیده به من ! خلاصه که به نظرم این کار خوب نیست اصلا .

هم فروشگاه بزرگ دارن و هم سایت و اینترنتی و برای همه شون هم بی قید و شرط مرجوعی دارن خب ادم چیزی میخره انگار امنیت خاطر نداره ...

من این جریان غذا رو تو یه فیلم ترکی دیدم دخترش رو مجبور میکرد. الکی بالا بیاره و پول نمیدادن 

من یه ساعت .... خریدم چن سال پیش از یه کشوری، برگشتم ایران بعد از مدتی باطریش خوابید، توی سفری دوباره رفتم همون مغازه گفتم باطریشو عوض کنه موقع حساب کردن گفت تا آخر عمر باطری رایگان عوض میشه.اصلا من از اینهمه مشتری مداری وا رفتم هی اصرار میکردم نه پول بگیر یارو خندش گرفته بود همینجوری مات و مبهوت بودم .چقد ما بی ارزش کردیم خودمونو متاسفانه 

از طرفی میدونی هی میگیم فرهنگسازی شه 

بعد فکر میکنیم همه اش تقصیر دولته

میگن شخصیتعریف میکرد

وقتی جوان بودم میخواستم کل دنیا رو متحول کنم

چند سال بعد فهمیدم نمیشه

تصمیم گرفتم کشورم رو متحول کنم بازم دیدم نمیشه

زن گرفتم و بچه دار شدم گفتم الان عاقلم میخوام شهرم رو متحول کنم نشد

نوه دار شدم کفتم لا اقل خونوادم رو تغییر بدم نشد

الان در موقع پیری و مرگ فهمیدم اول باید خودمو درست میکردم…

مصداق بارزش رهبر امارات 

اکه تحقیق کنی میفهمی این ادم جقدر خود ساخته بود که همچین بهشتی از بیابان ساخت

ما هم همش میگیم دولت و فلانی

اول باید خودمون تغییر کنیم

بذاره یه خاطره برات تعریف کنم،

من دبیرستان که بودم، کنکوری بودیم دیگه و خب تپللللی

من هر صبح لباس عوض میکردما ولی تا ساعت ۲ طبیعتا از اون حجم از تحرک عرق میکردم.

یه خانوم معاونی داشتیم ایشون منو که میدید به خیال اینکه به من ادب یاد بده دماغشو میگرفت و جلوی عالم و آدم پیف پیف میکردو چشم غره میرفت 

الان خیلی ساله ازون موقع میگذره، هم لاغر کردم هم با مرتب شدن چرخه هورمونیم بودی بد عرقم از بین رفته هم ادکلن متناسب با بدنمو پیدا کردم ؛ ولی با تمام اینها من ۴ ساله که یکبار هم پیش یه نفر دیگه سر کلاسا ننشستم! استرسِ بویِ عرقِ نداشتم توی کل تایم دانشگاه دست از سر کچلم بر نمیداره

درسته رک بودن خیلی ویژگی خوبیه ولی تا جایی ک شخصیت ادمارو خرد نکنه

اون خانوم خیلییی بد به راننده توهین کرده بود و ب نظرم اصلا کارش درست نبود

ایرانم همینه 

اگه دوباره همون فروشگاه بری شرایط همینه