پدرم و شوهر خواهرم
لعنت به کرونا که پدرم رو برد 70 روز بود ندیده بودمش که رفت بیمارستان و برنگشت و
شوهر خواهرم عصری رفتیم بیمارستان سر زدیم بهش
همه چی عالی بود گفتیم خندیدیم حتی قرار شد فردا صبح که مرخص شد شبش بریم خونشون شام کارمند بود و 20 سال مربی تراز اول یوگا درجه یک اقا همه چی تموم
نگو اخرای عمرش بوده ساعت 10 شب برگشتیم خونه 1 صبح رفته بود
ساعت 11 تو محل کارم بهم اطلاع دادن یکبار دیگه اونجا مردم
با اینکه 28 دی 1401 بود انگار دیروز بود انقدر که نبودنش هنوز داغه و فراموش نمی شه
و پدربزرگ و مادر بزرگم که نمیخوام تعریف کنم چون به هر دوشون ظلم شد