من قبلا خیلی رفیق داشتم و تنها نمیموندم
شاد بودم ولی الان خیلی غمگین شدم
امیدوار بودم ولی الان کلا نا امیدم
زهنم کلن شده اینکه من نمیتونم کاری انجام بدم
روزام با اظطراب ترس و استرس میگذره
دیگه توانی واسم نمونده حتی یا یه مورچه بجنگم
چکار. کنم درست بشه واقعا دیگه بغض به گلوم رسیدم زنده هستم اما زندگی نمیکنم ..و خیلی خسته هستم