خیلی خسته ام من یه دختر امروزیم خدا سر شاهده تمیز میگردم اتو کشیده میگردم عطر زده میگردم فوق دیپلم دارم قبلا تو چند تا منشی بودم همه از کارم راضی بودن اون موقع ها چون دانشجو بودم به خاطر تداخل درسی اومدم بیرون هرجا میرم برای کار نمیشه که نمیشه یه فامیل دارم چند از فامیل ها حتی دوستایی منو برده شرکتشون از این شرکت هرمی هاست که خودشون دکتر جا میزنن محصولاتشون میفروشن مردم بیچاره به عنوان دکتر حوصله ندارم بگم چطور شرکتیه خلاصه همه رفتن دارن پول میارن یه تیکه طلا گرفتن خود فامیلمون ماشین گرفته الانم میگن بیا ولی به قران به خاطر وجدانم نمیرم وقتی دکتر نیسنم چرا خودم دکتر جا بزنم چرا بگم تخصص دارم کلاه برداری کنم باهاشون قهر کردم گفتم من نمیام من مثل شما نیستم اما یه کاز ساده پیدا نمیشه هرجا میرم گفتن زنگ میزنیم دیگه نمیرنن بعضی میگن ساده پوشی نمیدونم والله اگه کار پیدا نکنم مجبورم برم شرکت اونا یعنی تسلیم سرنوشت بشم یک ساله دنبال کارم فروشندگی میتونم کنم اما چون پام ظاهرش مشکل داره اخه تصادف کرده بودم بچخ بودم الان ۲۷ اینا هستم خلاصه فکر میکنن از پسش برنمیام درصورتی وقتی منشی بودم سه طبقه خودم تمیز میکردم هرروز نصف خونه تکونی عید خودم میکنم تند تند حرکت میکنم چی بگم