2777
2789

من الان از مدرسه امدم و سوار اسانسور شدم 

و  اینکه طبقه اخر ما هستیم و اسانسور مون هنگ کرده بود و ساختمون ما هم کلا پنج طبقه است و هی میگفت طبقه ی ششم طبقه ی هفتم طبقه ی هشتم بعد برام جالب شد خندم گرفت از این که صدای زن توی اسانسورمون که طیبقه ایی که میرسه رو میگه هنگ کرده بعدش مامانم رو صدا زدم که اون هم ببسنه بخنده ولی مامانم راستش دیر امد بهش گفته بود ذوق ادم رو کور نکن اخر دیر امد گفت چرا من رو اذیتم میکنی با اینکه من فقط میخواستم بخندیم 

الان هم حس بدی دارم که واقعا مامانم من رو دوست داره یا نه شاید واقعا داداشم براش مهمه 

چون اگر دختر شما یکی از سخترین امتحان ها اش رو عالی  بده شما باهاش خوب رفتار نمیکنید نه سلامی نه امتحان چیکار کردی نه خوبی نه چند غلط داشتی توی راه سرویسم زنه و مادر هم هست سرویسم خیلی خوب با بچه هاش رفتار میکرد حسودی کردم که چرا مامانش غذا مرد علاقه اش رو درست میکنه زنگ میزنه به بچش حالشو میپرسه ازش درمورد امتحانش حرف میزنه ولی مامان اون راننده سرویسه و انقدر توجه داره و مامان من خواب براش مهم تره 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو وظیفه ت رو انجام میدی که درس می خونی وگرنه گلی به سر مامانت نزدی که

بعد قرار نیست مامانت با چیزی که تو ذوق میکنی ذوق کنه

منم بچه7ساله م‌از چیزایی ذوق می‌کنه من فقط از رو تظاهر ذوق میکنم

البته اینکه باید احوالتو بپرسه بهت حق میدم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز