جدا شده و با یه بچه پیش ما زندگی میکنه. با وجود اینکه همه با هم داریم زندگی میکنیم اما اصلا توی کار خونه مشارکتی نمیکنه و هم خودش و هم خواهرزاده ام خیلی نامرتب هستن. مثلا من روزی چند بار فقط کمد و کشوهای خودمو مرتب میکنم چون خواهرزادم همه لباسامو میریزه بیرون و بازی میکنه و مجبورم من جمع کنم یه بار رفتم یه لباس بردارم دیدم کشوم خالیه متوجه شدم همه لباسامو ریخته توی سطل زباله (3/5 سالشه)
خودش بچه ست آدم ازش توقعی نداره اما خواهرم هم اصلا خراب کاری هاش رو جبران نمیکنه و حتی معذرت خواهی نمیکنه.
دیروز از سرکار برگشتم خونه دیدم اتاقم رو بمب زدن انگار. همه لباسام وسط اتاق بود. برای اولین بار به خواهرزاده ام گفتن خاله اینا رو کی ریخته؟ گفت من
گفتم پس جمعش کن اتاق خاله رو خیلی بهم ریختی
گفت نه خودت جمع کن من حوصله ندارم
چند بار بهش آروم توضیح دادم که وقتی یه جایی رو نامرتب میکنی خودت باید مرتب کنی و اینا گوش نکرد
بلند گفتم یا خودت جمعش کن یا مامانت من هر روز نمیتونم خونه رو جمع کنم
خواهرم اومد توی اتاق همه رو انداخت توی یه سبد کنار اتاقم بدون توجه به اینکه جای هر چی کجاست
گفتم این چه طرز جمع کردنه
گفت وقتی اتاقا قفل نداره همینه که هست حق اعتراض نداری
منم رفتم توی اتاق خودش چند تا لباس انداختم توی هال گفتم پس اتاق توام قفل نمیشه حق اعتراض نداری
اومد منو انداخت روی مبل دستمو گرفت تا تونست با لگد زد به شکم و صورتم
کل دستام جای چنگشه
لبم پاره شد دهنم پر خون شد
من موندم و یه ناامنی زیاد، یه بی اعتمادی به خواهر، یه بچه با چشمای نگران و ترسیده که داشت نگاهم میکرد و اصلا نفهمیدم چرا اینطوری شد
نمیتونم پیش خواهرم بمونم اما دوری از اون بچه برام سخته چون پدر و مادرش جدا شدن منو خیلی دوست داره و بهم وابستست
شما بودید چیکار میکردید؟