اومد شروع کرد ناله که من رشته خوب قبول نشدم درس نخوندم اینجوری در اخرش فهمیدم پزشکی قبول شده اونوقت کل تایم داشت با احساس من بازی میکرد چون میدونست من قبول نشدم دلم شکست بعد یهو اومد گفت من قبول شدم شروع کرد قیافه دادن انقدر از درصداش گفت حالم بد شد من سه سالع کنکور میدم خدا کجاست من واقعا زحمت کشیدم ولی اخرش ابنا باید ایتجوری منو بشکنن بازم قبول نشم