2777
2789

بابای من ی شاگرد آورده بود مغازش منم طراح بابامم

باید تو مغازه باشم ولی چون میدونستم اون پسره دوست پسر عمه خانه به بابام گفتم من نمیام از خونه کاراتو میزنم اینا برام حرف درست میکنن 

بابام گفت نه بیا هرچی شد پشتتم غلط کرده کسی چیزی بگه ب کسی ربطی نداره

هستین بقیه ‌شو بگم؟ 


بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من به این پسره حتی نگاهم نمیکردم حر.و.م زاده همه فامیلمون اینو میشناختن بابام خیلی بهش اعتماد داشت مامانم هم مینطور 

 ولی من و خواهرم از روز اول به بابام هشدار دادیم ک این آدم دروغ گویی هستش ولی بابام انگار نه انگار 

ی روز دیدم گل گرفته به بهونه مامانش گفت اینو میبری خونتون من میام ازت میگیرم میخوام مامانمو سورپرایز کنم گل و با مامانم گرفتم داشتم میرفتم خونه گفت رفتی تو اینه باهاش عکس بگیر برام بفرست 

حالم خیلی بد شد خیلیییی این کارو نکردم حتی بهش دست نزدم تا بیاد ببره خبر مرگش 

بعد ادعا میکرد من با هیچ دختری نیستم میخواست بره خونه قبل از اینکه مدرسه دخترا تعطیل بشه میرفت کلا ی جوری رفتار میکرد انگار پیغمبر زادس ولی من ازش متنفر بودم

عروسی دختر عمم شد این اومد گفت منم دعوتم حالم بد شد بعدش گفتم چیکار داره با من عروسی خواهر دوستشه 

تو جشن پسر عمم هی گفت دارم برات وایسا دارم برات 

منم هرچی میشه گریم میگیره ب مامانم گفتم مامان من کاری کردم اینجوری میگه گفت نه مامان شوخی کرده

نگو این ح.رو.م زاده رفته ب اونا کفته من با دختر دایی تون دوستم باهاش چت میکنم اونا هم فک کردن من واقعا اینکارو میکنم 

حالم خیلی بد بود عموم گفت میدونیم تو همچین دختری نیستی گریه نکن گفتم برید از حسابم پرینت بگیرین من حتی شماره اینم ندارم عمم خیلی شب عروسی دخترش باهام بد بود خیلی اشغال سگ باعث شد مامانم و عمم دعوا کنن شدید تا تونستم زدمش سگوو

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز