خب آقا تو تایپیک قبل من و اگ بخونید من دیروز بعد سرکار رفتن همسرم ترسیده بودم و تایپیکم زدم ک ترسیده بودم خود ب خود و بعد حس کردم چیزی رو دستمه
خداااروشکر همسرم زود اومد خونه و منم اون تایم همش رو مبل بودم و اصلا نیومدم رو تشک همسرم اومد و نن اومدم پایین و تا بعدازظهر خوابیدیم یهو بلند شدم برم سرویس ک مارمولک دیدممم و از کنار پام رد شدد😭
و انقدرررر گریه کردم ک خونه رو گذاشتم رو سرم همسرم گرفت و انداخت اما از دیشب همششش استرس دارم حتی خواستم برم خونه مادرم بمونم الانم همسرم رف سرکار حسم نمیگ چیزی تو خونهس اما استرس دارمم
ب نظرشما ممکنه امروزم چیزی بیاااد🥹😭