اهل سو استفاده جنسی نبود و همین باعث شده بود من باهاش ادامه بدم فقط به همین زودی شرایط ازدواج نداشت و باید کمی منتظر میموندیم
این اقا رانندگی دوست نداشت و من همش میرفتم دنبالش یه جورایی تو بیرون رفتنامون اینکه من راننده باشم شده بود وظیفه
ارزوم این بود یه بار ببرتم شهربازی یه بار ببرتم اکواریوم
یه بار بهم زنگ بزنه بگه بیام دنبالت بریم بگردیم؟ ولی همش میگفت میخوای بری شهر بازی چیکار کنی جیغ جیغ کنی؟ برو اکواریوم برای منم تعریف کن
وقتی باهم باشیم چه فرقی میکنه جاش کجا باشه چرا سخت میگیری چرا دوس داری بریم ارتفاعات و خیلی چیزای دیگه
تو اون نه یا ده ماه حسرت هزاران چیز به دلم موند میدونین چرا؟ چون همش گفتم نه خودم میرم خودم میام خودم میخرم خودم میتونم و…….
اینارو گفتم بدونین خیلیا لیاقت ندارن همه جوره باهاشون راه بیاین خوبیاتون میشه وظیفه
چندروز قبل رفتم یه جای باصفا داشتم با خودم فکر میکردم همچین جایی رو رفتن با اون ادم مگه خواسته زیادی بود همینم ازم دریغ میکرد
انقد باهاش راه میومدم که یه بار بهم گفت از این به بعد رفتیم بیرون تو دونگ غذاتو نده بمون دوباره رفتی سرکار اون موقع بهم پس بده
الان مدتهاست تنهام ولی اثار اون حسرتها انگار هنوز رو دلم هستش راستی راستی که ما بعضی مردا رو پرو کردیم