امشب دو تا خانواده مهمان ما بودن یکیشون 2تا بچه 7ساله دوقلو دختر پسر
یکی دیگه یه پسر8ساله داشتن
این سه تا بچه از دیوار راست بالا رفتن دیگه داشتن خونه رو خراب میکردن، پدر مادراشونم عین خیالشون نبود.بعد جالبه بچه ها هی میرفتن تو پارکینگ بازی میکردن عرق میکردن بعد میومدن خونه زیر کولر میشستن. بعد من به ماماناشون گفتم فلانی جون بچه مریض نشه عرق داره. خندید گفت نبابا اینا آب بندی شدن؟ آب دیده شدن؟ یه همیچین چیزی
اینا به کنار. سر شام ما نوشابه آوردیم بچه ها همه گفتن نوشابه نوشابه، سر اینکه کی اول بگیره مسابقیه دادن نوشابه رو ریخت رو سفره😂بابای دو قلو ها هم چند بار از غذا ایراد گرفت که نمکش کمه، آب خورشت زیاده و...
من امروز کلی سلیقه به خرج دادم سه تا سینی مزه درست کردم. بعد من همینکه از آشپزخونه پامو گذاشتم بیرون بابای دوقلو ها داد زد نیار نیار نیار، بچه های من مریض میشن.ولی خب دیر گفت چون همه دیدن بعد بقیه گفتن حالا اشکال نداره دیگه بیار. بچه ها آوردم چشمتون روز بد نبینه آوردن سینی همانا و حمله بچه ها همانا و غر غر کردن اون پدره همانا. هی پدره گفت این چرت و پرتارو وایه چی خریدین، اینا کلی ضرر داره، ما اصلا توو خونه ازینا نمیخوریم فلانی(اسم زنش) اینارو بگیر نزار بخورن. وهی بچه هاشو تهدید میکرد که اگه مریض شدین من شمارو ال میکنم بل میکنم. تو دلم گفتم نمیخری واسه بچه هات که شبیه نخورده ها حمله کردن. تنها چیزی که تونستم بگم این بود که اگه بچه هاتون مریض شدن بختطر خوراکی نیست بخاطر بیخیالی شماست که هی بچه ها با عرق اومدن زیر کولر.