بعد مدت ها دو نفری اومدیم مسافرت
اولش شروع کرد به شالم گیر دادن که چرا میوفته
یکاریش کن نیوفته اصلا
در صورتی که من تا میوفتاد زود درستش میکردم
منم جوابشو دادم دلخور شدم
اصلا محل نداد دید ناراحتم انگار نه انگار
بعدشم از وقتی اومدیم هی دوستام دوستام میکنه
با دوستاشون قبلا همینجایی که هستیم اومده بودن..
من گفتم این دو روز مال ما باشه دیدم رفته
تصویری گرفته باهاشون
(بچها من نمیگم که چرا از دوستاش میگه...)
ولی همش این حسو از حرفاش میگرفتم که با اونا
اومده بوده خیلی بهش بیشتر خوش گذشته بوده..
منم دیگه واقعا خورد تو ذوقی که از صبح به خاطر
این مسافرت داشتمو هی میخندیدم...
الانم رفت خوابید خیلی راحت منم موندم و این ناراحتی
خوابم نمیبره