2777
2789

من جدا شدم

و خوب خواستگار زیاد دارم

یه اقایی تو زندگیم هست که خیلی دوستش دارم

ولی مشکل اینه از هم دوریم خیلی

و نمیتونه بیاد شمال برای زندگیش

مادرش پیره و باید ازش مراقبت کنه

منم معلوم نیست تا کی همینجور خواستگار داشته باشم

و تا کی بتونم بهشون فکر کنم

امروز همه این موارد بهش گفتم . 

خیلی منطقی برخورد کرد گفت چیکار کنیم

من شرایطشو ندارم بیام شمال

کارم و مادرم هست

به زندگیی تو هم نمیتونم گند بزنم 

گفت هر کاری تو بگی همون کارو میکنیم

چیکار کنم

خیلی دوسش دارم

اینقدر گریه کردم صدام در نمیاد

یعنی ته رابطمون چی میشه

منو نمیخواد یا چی

بعد من از تنهایی زیاد میترسم

اما اگه اون تو زندگیم نباشه دق میکنم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

زودتر بیا بیرون از این رابطه


ببین اون هرچی سنش بره بالا 

هم وضع مالیش بهتر می شه

هم شرایط ازدواج براش مهیا تره حداقل با اختلاف سنی بالاتر ازدواج می کنه

اما با شرایط تو اینکه خواستگار داری خیلی خوبه

با ایندت بازی نکن

زودتر بیا بیرون از این رابطهببین اون هرچی سنش بره بالا هم وضع مالیش بهتر می شههم شرایط ازدواج براش م ...

وای منم اینجوری فکر میکنم

یه خواستگار فوقالعاده برام اومده وضعیت مالیش عالیه

بهش همه چیزو امروز گفتم


چجوری میگه من گیجم

اینکه میگه هرکاری تو دوس داری همون کارو بکنیم!اگر‌میخواستت ی حرکتی میزد وقتی میگه نمیتونم بیام اونجا و میگه هرکاری میگی همونو بکنیم ینی علنا میگه خاستگارتو رد نکن ازدواج کن!بعدشم مادرش پیره مراقبت میکنه زنشم بشی تو شهر غریب باید مراقبت کنی از مادرشم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز