دیشب که نتایج و دیدم و فهمیدم که رشته مورد نظرم و نمیارم خیلی حالم بد شد
بعددامروز هم کلا درحال گریه بودم
گفتم خدا من با ۲۰سال سن و زندگی متاهلی شرایط سختم چطوری دوباره درس بخونم
اگهمخالف بود چی ( همیشه حامی منه ولی گفتم شاید ته دلش راضی نباشه) چون درسخوندن تو زندگی متاهلی خیلی سخته ....
خلاصه کل روز درحال گریه بودم و اونم رفت سرکار
عصر زود تر برگشت
اومد تا با کیک و کادو و گل اومده🥲😍 کلی برف ظادی میزد و میرقصید😂میدونست حال روحیم چقدر بده و هر طوری بود مسخره بازی در میاورد تا فقط یکم بخندم
گفت کنکور که هیچی نیست هرتصمیمی تو زندگیم بگیرم چه اشتباه و چه درست پشتمه
بچه ها چجوری براش جبران کنم دوست دارم خوشحالش کنم 🥲
و بهترین قسمت امشب این بود که بعد این همه مدت زندگی تکراری که فکر میکردم به ته خط رسیدیم ، بهم ثابت کرد کهمیتونیم مثل گذشته باهم کنار بیایم به شرطی که من لج نکنم