توی مغازه ای میرم یه جنس گرون تر برمیدارم میخوان اونی که مناسب تره رو بهم نشون بدن ،یا گاهی تعجب میکنن که بگم فلان چیزو میخوام یا یه کم خرید کنم ...
انگار از روی تخت بیمارستان فرار کردم
ظاهرم مثل بیمارا زرد و نحیف
و لباسام گشاد و نه چندان نو ...
دل و دماغ خرید لباس ندارم .
قبلا قبل از بیرون رفتن اتو به دست و ست کردن لباس و وسواس توی خرید اما الان نه ...
هدفم این بود بگم چقدر رفتار فروشنده ها توی بازار آزارم میده وقتی مثل بیمار یا کسی که توان مالی برای خرید کوچیک ترین وسیله رو نداره ،نگام میکنن ...