بچه ها هر چن وقت یکبار بیخودی باهام دعا میکنن اصن از من خوششون نمیاد پشت سرم حرف میزنن من کلا توی حاشیه نیستم خیلی مهربونم ولی کلا باهام مشکل دارن شوهرمگفت دیگه قطع ارتباط کن من دیگه خحالت میشکم تورو با خودم ببرم خونه مادرم چن وقت پیش غذا پختم بردم دور هم بخوریم که قهر کردن نخوردن گفتن غذا کمه گذشت یه مدت نرفتم بعد شوهرم گفت اشکال ندارع و فلان رفتم دوباره یمدت دو هفته یکبار میرفتم ولی نه برای شام و ناهارچون اکه تا ده شبم بشینی مادرشوهرم سفره پهن نمیکنه یا یت دعوا درست میکنن که پاشو برو در حد یکی دوساعت میرفتم سر میزنم این هفته که رفتم سلام کردم دیدم مادرشوهرم جواب سلامم نمیده یهو شروکرد داد بیداد که من صب دکتر بودم تو احوالم نپرسیدی گفتم خوب من از کجا میدونستم اینم بگم من زنگ میزدم ولی اونا اصلا حتی اگه میدونستن حالم بدت نمیردن منم دیگه نزدم الان شوهرممیگه قطع ارتباط کن دیگه تموم بشه بره؟ولی خودش میره یساعت یه تاب میخورا میاد به منمیگه تو نیا
بنظرتون قطع ارتباط کنم واقعا دیگه نمیکشم از طرفی قطع ارتباژ کنم پیش همه میگه ابرومو میبرع گیر افتادم