یک ماهه عروسی کردیم و اومدیم خونه خودمون، همسرم خیلی به فکر خودش و سلامتیش هست مثلا میگه من باید 8 ساعت بخابم بدنم خسته نباشه یک ساعت که بیشتر باهم میشنیم هعی میگه بریم بخوابیم ،، من دو سه روزه از موضوعی ناراحتم و تا صب نخوابیدم همسرم هم میبینه نمیتونم بخوابم ولی نمیگه چته چرا خوابت نمیبره اصلا همدردی نمیکنه، و امروز هم پیشش گریه کردم گذاشت رفت سرکار گفت میام صحبت میکنیم بهم اهمیت نمیده منم هیچ موقع نمیتونم گریمو نگه دارم سره بحث، خیلی ب خودش اهمیت میده مثلا یه روز ک یکم سرفه میکنه هعی میگه وای من چم شده اینجوری شدم اونجوری شدم رختشو از من جدا میکنه یا من وقتی مریض میشم پیش من نمیخوابه ک مریض بشه، و با اینکه 1 ماهه عروسی کردیم هفته ای 2 بار به زور با هم همبستری داریم و بعد از راند اول برای اینکه کمر درد نگیره راند دوم نمیره میره خرما و شیر و موز میخوره میگه انرژیم پایین رفته، و اینکه از نظر قیافع و هیکل خیلی ازش سرم و منو هم دوس داره ولی زیاد اهمیت نمیده بهم حتی وقتی عقد کردیم همه میگفتن چرا با این ازدواج کردی خیلی از تو لولش پایینه، و اینکه دو روزه گیر داده خیلی گوشی نگاه میکنی زیر چشات گود شده نمیدونه شب تا صب نمیخوابم برا همون گود شده خیلی دوس داره کنترلم کنه ، من با اینکه دوستی ندارم و هیچکس نمباد خونمون به مامانم میگه خیلی رفیق باز هست توروخدا راهنمایی کنین از اون طرف هم با مادرم حرفم شده قطع رابطه کردیم خیلی تنهام😭
غروب کی میاد خونه؟
شام رو حتما زود بذار ساعت 8 شام بخورین. بعد شام بشینید باهم حرف بزنید..
ممکنه شام دیرمیخورین و وقتی برای صحبت و. کنارهم بودن ندارین و ایشون هم صبح میره سرکار باید شب زودتر بخوابه.
عزیزم همسرت بیماره وسواس داره.تو رابطه چطوره وسواسی نیست؟
یکم از اون یاد بگیر توام همونکارا رو کن عین خودش
هیییع من فقط میتونم بگم خدا بهت صبر بده😔💔نگران نباش انشالله درست میشه
این لوس و از کجا پیدا کردی وای انقد حالم بهم میخوره از مردایی که اینجور رفتارها رو دارن خدا به دادت برسه ببین وقتایی که اینجور روی خودش حساسیت نشون میده تو اصلا بهش اهمیت نده محکم باش اصلا سعی کن نفهمه که محتاحشی اعتماد بنفست رو ببر بالا این آدمی که تعریف کردی فوق‌العاده از درون خالیه با این رفتارها میخواد حرفشو جلو بندازه می‌دونه که ازش سری میخواد کم نیاره نیاز جنسی رو فعلا کنترل کن سعی کن اون ازت درخواست کنه توهم با اکراه قبول کن سعی کن بهش بفهمونی که اون مرده و تو زنی باید آنقدر محکم باشه که زنش بهش تکیه کنه ولی فعلا سنگین رفتار کن گفت زیر چشت گود افتاده نگو گریه کردم نخوابیدم ضعف دستش نده
انگار شوهرت مادرش وسواس داشته و شوهرتو لوسو خودخواه و خودشیفته بار اورده پیشش گریه نکن سفت باهاش حرف بزن
هیچی به اندازه بی توجهی زن رو نمیکشه
اول زندگیته
درست میشه
کمخونی نداره شوهرت؟
شغلش چیه خسته میشه انقد و دیر میاد؟
