با امروز شده یک هفته اونقدری یهو سرد شد که دیگه احساسی نسبت بهش ندارم.حتی ناراحت نیستم که چرا مثل قبل نیستیم،قبلا براش میمیردم ولی الان.....نمیدونم چیشد که اینطور شد ولی دیگه کار از کار گذشت منی که حتی توی تنهاییامم تصورش میکردم الاان دیگه برام یه آدم عادی شده🙂به گذشته فکر میکنم دلم میسوزه واسه وقتایی که بغلش میکردم، دلم میسوزه واسه آخرین روز که اونقدر بغلش کردم ....باهاش خیلی حالم خوب بود،تازه میخواستم بهش پیشنهاد بدم اما نشد که بشه....دوستم داشت اما دیگه اونم دوستم نداره نمیدونم از کی چی شنیده یا چیشده حتی بهش گفتم چیشده بهونه آورد میدونم که دورغ گفته اما دیگه روانم حوصله اینو نداره منت بکشه،سردی باعث میشه قلبی که اینقدر عاشق هست رو تبدیل به سنگ کنه و خوشحالم ازین بابت که دیگه کسی رو دوست ندارم.