چشم در واقع يک قطعه پيه شفاف است که ساختمان بسيار عجيب و دقيقى دارد؛
از هفت طبقه که روى هم قرار گرفته اند و سه ماده سيال و شفّاف که در ميان آن ها قرار دارند تشکيل شده و يک دنيا نظم و حساب بر آن حاکم است.
دقيق ترين وسايل فيلم بردارى هرگز قدرت چشم را ندارد، زيرا بدون نياز به اين که فيلمى در آن بنهند گاه هفتاد يا هشتاد سال کار فيلم بردارى خود را انجام مى دهد و تمام فيلم هاى او سه بعدى است و در آنِ واحد مى تواند خود را بر دور و نزديک منطبق کند و در جهات چهارگانه با سرعت حرکت مى کند بى آن که نياز به تنظيم کردن داشته باشد.
در جايى که نور زياد باشد مردمک چشم به سرعت تنگ مى شود و در جايى که نور کم باشد مردمک چشم بسيار فراخ مى شود .
به هنگام عکس بردارى از صحنه هاى دور و نزديک، عدسى چشم به وسيله عضلات بسيار ظريفى که در اطراف آن قرار دارد گاه کشيده مى شود تا صحنه هاى دور را کاملاً تصويربردارى کند و گاه رها مى شود تا قطور گشته براى صحنه هاى نزديک آماده باشد.
بسيار شده است که ناگهان در شب تاريک چراغ ها خاموش مى شود، وقتى به اطراف نگاه مى کنيم هيچ چيز را نمى بينيم؛ ولى پس از چند لحظه چشم، خود را بر آن تطبيق مى کند و کم کم اشياى اطراف خود را مى بينيم و راه خود را پيدا مى کنيم.
از شگفتى هاى ديگر اين که همه ذرات چشم موجود زنده هستند و بايد تغذيه شوند و تغذيه از طريق خون صورت مى گيرد و اگر خون به همان شکلى که وارد اعضا مى شود وارد چشم شود همه جا در نظر ما تاريک مى گردد ولى آفريدگار جهان پيش از آن که خون وارد ياخته هاى چشم شود آن را چنان تصفيه و زلال مى سازد که کمترين رنگى از خود نشان نمى دهد.
از ديگر عجايب چشم اين است که دائمآ به وسيله چشمه هاى بسيار کوچک اشک و حرکت پلک ها نرم و مرطوب نگاه داشته مى شود که اگر نباشد چشم مى خشکد و کارآيى خود را از دست مى دهد. اشک، اين آب زلال، از چشمه هاى خود تدريجآ روى چشم فرستاده مى شود و از مجراى ديگرى که به منزله فاضلاب است عبور مى کند و به داخل حلق مى ريزد و به هنگام گريه فعاليت اين چشمه ها به صورت خودکار فزونى مى يابد. اشک چشم از بيش از بيست ماده تشکيل شده که براى تغذيه چشم و شست و شو و ضد عفونى کردن آن کاملاً مؤثر است و اگر بشر بتواند ماده اى مانند اشک چشم بسازد به گفته بعضى يک غذاى کامل مقوى خواهد بود و اشک هاى مصنوعى که امروز ساخته اند هيچ کدام به پاى اشک چشم نمى رسند.
شگفتى هاى ساختمان چشم بيش از آن است که در يک کتاب بگنجد و از اين جا به عظمت کلام مولى (عليه السلام) مى توان پى برد که مى فرمايد: «انسان با يک قطعه چربى کوچک مى تواند اين همه صحنه ها را ببيند».
قرآن مجيد نيز به آفرينش چشم ها در مسئله خداشناسى اشاره کرده، و مى فرمايد: (أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ)؛ «آيا براى انسان دو چشم نيافريديم؟».
اين نکته نيز شايان توجه است که در مورد چگونگى ديدن، فلاسفه قديم معتقد بودند که شعاعى از درون چشم انسان بيرون مى آيد و با جسم برخورد مى کند و انسان آن را مى بيند در حالى که امروز عکس آن مسلم است. درست همان گونه که نور از بيرون به دستگاه هاى عکس بردارى مى تابد تا عکس اشيا را منتقل کند چشم انسان نيز از نور بيرونى براى عکس بردارى بهره مى گيرد.
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود به نکته قابل ملاحظه اى اشاره کرده که با ذکر آن سخن را درباره چشم پايان مى دهيم، او مى گويد: چشم دو کار مهم مى کند: نخست اين که صحنه هاى خارج را به درون دل منتقل مى سازد و انسان را از آنچه در اطرافش مى گذرد آگاه مى کند و ديگر اين که آنچه در درون قلب است از محبت و عداوت و هوشيارى و بلاهت و خير و شر به چشم منتقل مى سازد و چشم مى تواند آيينه اسرار درون انسان باشد. آن گاه امام (عليه السلام) دومين شگفتى وجود انسان را بيان مى کند، مى فرمايد: «و (تعجب کنيد که انسان) با قطعه گوشتى سخن مى گويد»؛ (وَ يَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ).