2777
2789

قبل از هر چیزی لازمه بگم اگر قسمت های قبلی نخوندین 

حتما برید داخل تاپیک هام بگیرین دنبال قسمت های قبلی تا متوجه کامل داستان بشید 💞 (این فقط یک رمان  است )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی پامو از دانشگاه گذاشتم بیرون رویا هام تو سرم شکوفه زد ، رویایی که به مدت ۲ سال بود که در قلبم مرده  بود 

وقتی رسیدیم بابام  رفت که مشکل تخت اتاقمون با مدیریت درمون بزاره، مامانم برگشت گفت 

مهسا مامان میگم : اون دختره رو دیدی ؟

من:کدوم ؟؟

مامانم : همونی که داشت به اون دختره قسمت شرقی ساختمون دانشگاه زور می‌گفت و کتکش میزد 

من: آره یادمه دختره بی چاره 

مامانم : وقتی داشتم شهریه خوابگاهت میدادم متوجه شدم اونم خوابگاه برداشته همش دلباپسم که نکنه یه وقت هم اتاقی تو بشه و بعد...

هنوز حرف مامانم تموم نشده بود که من خرفش قطع کردم و گفتم مامان اونجا هیچ کاری نمیتونن کنن، خودتم می‌دونی که بابا بازنشسته نظامه پس نگران نباش ، خودمم که می‌دونی قهرمان لیگ اندونزی کاراته هستم 

مامانم خندید و گفت آره دخترم می‌دونم که شجایی 

پس فردا، وقتی که کل تهران گشتیم بابام یه بلیط برگشت گرفت که برگردیم تبریز ولی پرواز ما بخاطر شرایط آب و هوایی ۲ ساعت تاخیر خورد 

تو هواپیما من با یه دختر دورگه کره ای _ایرانی افتادم که اونم سمت چپ من می‌نشست سارا بود از یه مادر ایرانی و پدر کره ای وقتی کنار هم نشستیم اون اول سر صحبت باز کرد و سلام و احوال پرسی کردیم (قشنگ معلوم بود که به مادرش رفته چون ایرانی ها خون گرم و شادن برعکس کره ای ها که سردن و خیلی خیلی کم ارتباط میگیرن )

وقتی سر صحبت باز کردیم بحث رفت سر قلدری که تو مدارس میشده سارا تعریف میکرد که اونجا براش خیلی قلدری میکردن حتی یه بار تا مرز خودکشی هم رفته بود برای همین والدینش تصمیم میگیرن تو که تو ایران بره مدرسه و تحصیل کنه ، یه مدرسه خصوصی تو زعفرونیه تهران . بالای سارا یکی از سهام دارای شرکت سامسونگ بود و بیشترین سهام سامسونگ داشت پس تحصیل توی ایران براش خیلی بهتر بود تا اونجا که بخواد با نژاد پرستی مواجه بشه 



پایان قسمت سوم 🌺🌷

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز