دایی شوهرم تو یه مهمونی بزرگ اومده بوده بگه اون کاسه ماست خوریا کجاس...
هی تکرار میکرد این ماسه کاس خوری کجاس😅 هرچی می‌گفتیم چی میخای دایی جان هی بلند و خیلی جدی میگف مگه نمی‌شنوین میگم ماسه کاس خوری😂
وای خالم استاد سوتیه یبار سوار ماشین یودیم دنبال یه خیابون میگشتیم بعد مادرم راننده بود به خالم گفت میزنم کنار از اون مرده بپرس کجا داریم میریم درسته یا نه خالمم به اقاهه گفت سلام ببخشید کجا دارید میرید؟بیچارع ترسید قدمای تند برمیداشت دور بشه
من یبار مهمون اومد خونمون موقع بدرقه گفتم دستتون دردنکنه خوشحال شدیم باز از این زحمتا بدین ب ما 🥴
مهمون🙄
من یه مدت یه جایی فروشندگی میکردم
بعد رفتم یه فروشگاهی خرید کنم،موقع حساب کردن کارتو دادم گفتم قابل شمارو نداره😂😂پسره گف انگار توام فروشنده ایا
یبارم بابا بزرگم میخواست نگه داره ماشینو من پیاده بشم نون بخرم اسم نونوامون قدرت بود بابا بزرگم گفت بدو برو تا قردت خرش سلوته
بجای قدرت سرش خلوته
من رفتم دکتر بعد منشی شماره میداد ک دکتر بدونه چند نفر ویزیت کرده،دکتر ک بهم گفت شماره رو بده خواستم شماره تلففن بش بدم دکتر لبخند زد
