من بیست سالمه و یک سال و خورده ای میشه ازدواج کردم و بخاطر تشویق همسرم به درس و علاقمند شدن خودم به درس چند ماهی میشه دوباره شروع کردم به درس خوندن برای کنکور فرهنگیان
، خلاصه استرس اینکه دانشگاه فرهنگیان قبول بشم یا نشم رو دارم و همین استرس باعث شده فشار روانی بدی بگیرم تموم فکر و ذهنم رو درگیر کرده، عین بچه ها شدم اگه یه نیچگون بگیرین ازم میزنم زیر گریه
همین درگیر فکری و خستگیم باعث شده منی که همش همسرمو بغل و محبت میکردم ، سمت همسرم نرم ، همسرمم میاد محبت میکنه بغلم میکنه خنثی هستم و بغضم میگیره ، خسته شدم از این وضعیت بخدا
دیشب شوهرم هی بوس و بغلم میکرد من هیچ واکنشی نشون ندادم متوجه شدم یکم ناراحت شد و ضدحال خورد ، ولی از یه طرف خوب هم شده ها ، همیشه من به شوهرم پیش قدم میشدم برای محبت کردن الان من بهش محل نمیدم اون دائم میاد سمتم و ولم نمیکنه ،
ولی خب الکی عصبیم و خیلی الکی تیکه های بدی هم بهش میندازم باعث میشم ناراحت بشه