دلم گرفتع حالم بده یک سال تمامم کاره هر روزم گریه و زاری برای پسری هست که به هیچ جاش نیستم که هیچ حتی شک دارم به اینکه دختری هم تو زندگیش باشه
یک سال تمام تو دانشگاه دنبالش بودم عاشقش بودم میپرستیدمش خودمو به خاطرش به اب و اتیش زدم تو دانشگاه رسوا شدم خودشم فهمید دوسش دارم ولی هیچ کاری برای نکردش یه مدت امار داد بعد دوباره بیخیال شد این قضیه داره منو نابود میکنه کل زندگیمو بهم ریخته روزی نیست که بخاظرش گریه نکنم به ولله با هر قطره اشکم بیشتر از همیشه شرمنده خودمم که چرا برا همچین ادمی ناراحتی میکنم اومدم برا امتخانای دانشگاه بخونم به خودم اومدم دیدم کل جزوه زیر دستم خیس شده دیگه نایی تو بدنم نمونده دارم خودمو بفاک میدم رسم