باخانواده شوهر ی جا میشینم شوهر بی غیرتم میبینه همیشه دعوا داریم خونشو جدا نمیکنه تاحالا هم چن بار قهر کردم رفتم دوباره برگشتم خانوادم تحمل نداشتن چن روز خونشون بمونم پدرم همش قیافه میگیرف مجبورشدم دوباره برگشتم اینبار قهر کردنی ک رفتم خونه مادرم بچمو هم ازشیر گرفتم ۱۴ ماهشه چون اصن مث اسکلت شده بودم دیروز ک برگشتم بچم خونه مادرم زیاد بی تابی نمیکرد ولی اینجا بی تابی میکنه خونه خودم دوروزه الان میگه چرا ازشیر گرفتی پسرم اینجور گریه هاشو ببینه میکشتت گفتم ازدیروز میگی ب توچ ربطی داره اخه ب همه چی دخالت میکنی خیلی فش های رکیک ب هم دادیم
چندسالع ازدواج کردی
خب عزیزم مادرشوهرت کار درستی نکرده ولی خب بچه گناه داره دوسال باید شیر بخوره
عزیزم
شما خودت هم انگار اهل بحث هستی
وگرنه یه حرفی زده
نباید که جدی بگیری
دیگه ادامه دادی تا رسیدی به حرف رکیک
شما دیگه مادر شدی
مسئولیت این بچه به عهده شماست
با جواب دادن و حرف زشت کسی تا حالا مدال گرفته؟
جز اینکه آرامش خودت رو خراب میکنی....
کمی صبور باش
هیچ اتفاقی نمیوفته
اون از کم عقلی یا هرچیزی دیگه حرفی بزنه
شما چرا عاقلانه برخورد نمیکنی ؟
اگر قرار باشه از صبح کمر ببندیم جواب همه رو به تندی بدیم که سنگ روی سنگ بند نمیاد
گفت چرا از شیر گرفتی ؟
میگفتی به این دلیل و به اون دلیل
با روی خوش میگفتی
که کش پیدا نکنه
به خاطر آرامش خودت
فکر نکن چیزی ازت کم میشه عزیزم
مهم آرامش خودتو زندگیت
خرابش نکن
دورت بگردم بچه رو زود از شیر گرفتی درد سر میشه برای خودت الان چی میخوای بدی او بچه بخوره لاغری خودت برای مشگلات زندگیته فکرت در گیره آرامش نداری الان یه نمونشه شیر تو برای اون بچه هم غذاس هم دارو کنارش کمکی بهش میدادی که کمتر شیرت رو بخور سخته زندگی با خانوادی شوهر بهت حق میدم که ناراحت باشی چون همه زندگیت جلو چشمشون هستو دخالت میکنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
