من خاله همسرم فوت کرد چندهفته بپیش، یکهفته اومدم پیش مادرشوهرم همه مراسما با بچه ی کوچیک بودم میرفتیم بیرون کنارش بود دختر ندارع وظیفمبود
مادربزرگ من فوت کرد رفتیم شهرستان مادرهمسرم کلی وقت داشت بیاد کار نداره تهران
گفت پنجشنبه میخوایم سومین هفته خواهرمو مراسم بگیریم و نیومد فقط برادرشوهرمو فرستاد بچست اومد اونجا دوشب
بعد ما از راه اومدیم خونه اینا همین رسیدیم گفت من میخوام برم بهشت زهرا با بچه خواهرم
خیلی زن مهربونیه نمیدونم شاید من زیادی مهم نیستم براشون با اینکه من حساس شدم الان
حتی زنگم نزده به خانوادم فقط به من میگفت سرت خلوت شد زنگبزن به بابات تسلیت بگم بابا خودت بزن خب
احساس میکنم من زیادی حضور دارم همه جا