اوایل ازدواجش با خانمش لیلی مجنونی بودن خوب داشت پیشرفت میکرد یکی اززنداییهام ک خیلی جادوگره ب گفته داییم که توهمه جای خونشون دعا پیدا میکرده همیشه میومد خونمون میگفت به داییم از فلانی یاد بگیر ببین چ زرنگه
اما چندسالیه زندگیشون ب هم ریخته داداشم وخانمش ازهم سردشدن شریک کاریش همه جوره داره پولاشو بالا میکشه داداشم صداش درنمیاد فقط با دوستاش میره قهوه خونه
قبلا اینجور نبود اهل قلیون نبود نگرانشم زنان بیخیالش شده
نمیدونم چی شد ب اینجا رسید