۶سال دوست بودیم بعد خانوادم قبول نکرد .سال پنجم پسر دایی اومد خاستگاریم و ب زور دادنم شوهر..
اصلا دوسش نداشتم همون شبم بهش گفتم ک دوستت ندارم و فلانی رو دوس دارم..
۱۰ماه عقدش بودم خیلی بد دل بود حتی میگفت داداشت بهت زنگ نزنه 
عید ۹۱قرار شد عروسیمون باشه ک زدم زیر همه چیز واقعا دوسس نداشتم خودشم میدونست ولی ب زوووور منو عقد خودش کرد البته با همکاری خانوادم..
خلاصه اسفند ۹۰جدا شدم و پدرشوهرم سریع اومد خاستگاریم گفت اینا از اولشم مال هم بودن شما دخترتونو بدبخت کردین .
خلاصه عید ۹۱نامزدی منو عشق ۶سالم بود