دیشب تولد داداشم بود به شوهرم گفتم بیا باهم بریم گفت نمیام گفتم پس ماشین بده ببرم که آخرشب برگردم خونه گفت نه نمیدم گفتم پس شب مجبورم بمونم فردا بیام
امروز صبح خواستم برم خونه مامانم گفت بمون ناهارتو بخور بعد برو چون خونه خودمون گرمه شوهرم کولر سرویس نمیکنه بچم گرمشه همش
زنگ زدم شوهرم سرکار بود گفتم کی میری خونه گفت ساعت چهار عصر گفتم منم دو میرم
گفت مگه هنوز اونجایی چرا صبح زود نرفتی خونه ؟
گفتم خب گرمه اینجا کولر هست الانم زودتر از تو میرم خونه
گفت نه لازم نکرده بمون همون جا .تو زندگی نداری تو شعور نداری
بمون همونجا زیر کولر .هرچی گفتم باشه اصن همین الان میرم قبل ناهار میرم خونه گفت نمیخواد بری
منم موندم خونه بابام فعلا