بچه مال خودته الکی از مهریت نگذر.
مهریه کامل بگیر
حضانت بچه ۵ماهه مال تو هست تا ۷سالگی
اما اول سازش کن دوم سازش کن سوم سازش
برید مشاوره باز بهم فرصت تغییر بدین چون بچه دارین و آینده بچه خراب نکنید
اگر نشد نترس مهریه نبخش بچه تا ۷سالگی مال خودته
بعدش خدا بزرگه راهی پیدا میشه
برای اینکه بتونی زندگی بسازی برای آینده بچت پول لازمه پس بگیر حقتو
بچم همه زندگی و امید منه هیچوقت نمی‌گم کاش نمی آوردم من هر روز بابت حضورش از خداوند ممنونم
قبل از اینکه بچه دار بشیم بهش گفتم هیچی ازت نمی‌خوام فقط طلاقم بده که قبول نکرد ولی قبل از این اتفاق یه بار بهش گفتم هیچی نمی‌خوام فقط بچه رو بهم بده که قبول نمی‌کرد دعا کنید خانوادش راضیش کنم بدون درد سر بچه رو بهم بده خدایا من منتظر معجزه هستم
اسی نمیشد با محبتت و با بی توجهی نسبت به کاراش و رفتارش با خانوادش درستش کنی؟
منم اوایل شوهرم خیلی بد بود ننش هرچی میگفت من نباید جواب میدادم و اگه حرفی میزدم جلوشون قیامت میکرد
منو به زور میبرد اونجا جلوشون سبکم میکرد
همشون سوارم شده بودند ولی کم کم درستش کردم
الان مادرش زنگ میزنه میگه چرااینجا نمیای میگه نرسیدم بیام و فلان اصلا دلش نمیخواد از پیش من بره سرکارش که شهر دیگس
وقتی میخاد بره عزا میگیره
شاید توام میتونستی بیاریش تو مشت خودت تلاشتو تااخر میکردی
این کارو نکن نه با خودت نه با زندگیت نه بچت
اولویتش خانوادشن که باشن تو زندگیتو کن به زور ازش نخوا بهت محبت کنه انقد خودتو با خانوادش مقایسه نکن .....بچتو از نعمت پدر و مادر محروم نکن
طلاق میگیری اولش تو این فازی من تا آخر عمر ازدواج نمیکنم میرم سر کار با بچم زندگی میکنم
ولی فردای طلاق هجوم تنهایی سرشکستگی نیاز های جنسی و عاطفی میان سراغت فشار حرفا و نگاهای مردم
حتی خانواده
و اذیت ها وادارت میکنه با مردی ازدواج کنی که اونم الویتش خانوادشن به مراتب بدتر
ناپدریه سر بچت منت میزاره
رفتارا و کارای دیگش صد برابر بدتر از شوهرته ولی به خاطر طلاق مجدد و ترس اینکه انگ بهت بزنن که با هیشکی نمیسازه تا آخر عمر بسوزی و مدارا کنی و بسازی
پس با همین پدر بچت بساز اغلب کسایی که طلاق گرفتن پشیمونن از ازدواج دوم ناراضی ترن ولی مجبور به تحملن
اصلا درست نمیشه چهار ساله سازش و گذشت دیگه نمی‌کشم ازش بیزار شدم اون شب ساعت 12شب منو گرفت زیر مشت لگد باورت میشه بچم ماتش برده بود هر لحظه اون صحنه یادم میفته گریم میگره بچه طلاق خیلی بهتره از بچه ای که کتک خوردن مادرش رو ببینه
تو یه ساختمونیم هر شب میره پایین منو بچم تنها آخر شب میاد بالا واسه خوابیدن افسردگی گرفتم از دستش یه گردش ساده مارو نمیبره ولی خانوادشو میبره مهمونی مارو تنها میزاره اونارو میبره بیرون و ما باید تنها باشیم برگشته میگه پدر و مادر برام تکرار نمیشن و لی زن و بچه همیشه هست باورت میشه میخوام همه سختیای بعد از طلاق رو تحمل کنم ولی دیگه برنگردم پیش اون نامرد
بخدا هر کاری بگی کردم ولی بی فایده بود من بریدم خواهر خیلی لجبازه من میگم یه شبم پیش ما بمون فک میکنم من دشمن پدر و مادرشم به من پشت کرده و پشت اونا در اومده خیلی رو نفهمی و لجبازی خودش پافشاری میکنه من دیگه نمیتونم بخدا نمیتونم تحملش کنم
خونتونو جدا کنین اونجا رو اجاره بدین و برین جای دیگه
اجاره کنین میدونم چه فشاری روته میدونم چقد آدم اعصابش بهم میریزه
ولی میدونی چی کار کن بهش نگو نرو
تا شب شد شامشو خورد لباساشو بیار بگو بگو بدو برات غیبت نزنن دیر نشه زود برو پایین
اینجا منو این بچه شاید بخوریمت
انقد نسبت به این کارش بی تفاوت باش و بهش نگو تا برگرده اون رو دنده لج افتاده
ببین عزیزم
تو الان لج کردی داری احساسی تصمیم میگیری به من گوش بده
و طلاق نگیر
فکر کن اصلا نیست بهش نگو کمکت کنه تو خونه با بچت زندگی کن طلاق نگیر بچت گناه داره اون آدم میشه نترس
