مامان من از یک خانواده سطح بالا وعالی از لحاظ مال بوده با ۲ تا خواهر و یک برادر پدر بزرگ من تو ۴۰ سالگی وقتی مادر من ۱۷ سالش بوده فوت میشه و مادر من تو ۲۳ سالگی با مرد هم سطح خودش ازدواج میکنه یارو از این مبل فروشی خفنا داشته و اسم فرضی ایشونو میزاریم سجاد سجاد بعد دو سال معتاد میشه و از مادر من جدا میشه و مادر من که بچه دومم باشه بر میگرده خونه باباش توجه مادر من تا ۲۸ سالگی درس میخوند حالا مادر من تو راه دانشگاه سوار یه ماشین میشه و اونجا بابا فعلی من رو میبینه بابام از اونجا یی که ادرسو یاد میگیره میاد خاستگاری مادرم که کل فامیل مخالف بودن چه مادری و چه پدری ولی بابام عاشق مادرم بود و مادر بزگ مادریم میگه که تو طلاق گرفتی دیگه خاستگار برات نمیاد و بزور مادرمو شوهر میدنمادر بزگ پدیریم هم بشدت مخالف بوده چون میدونسته که مادر من خرجش زیاده و پدر نمیتونه ساپورت کنه حالا بابام ماشین داشته و یه خونه چهار طبقه داریم که ط ۱ مادر بزرگ پدریم ط۲ عموم ط۳ یه عمویم وط۴ خودمون شغل بابام تراشکار بودهبابام یه ادمی بوده که از ۱۰ سالکی کار کرده و سیگاری هم بوده ولی گفته نیستم شروع زندگی پدر و مادرم خوب بود ولی ۶ ماه اول بعد یسال من رو حامله میشن و بابام روی اصلیشو نشون میده و شروع میکنه با اذیت کردن مادر و اعتراف به سیگار و مشروباها یه چیز جا موند گفتم شوهر اول مادر مهدی شب ازدواج مادرم کل خونمون رو اتیش میزنهو خوب پدرم شروع کرد به زدن مادرم و ندادن هیچ پولی و اینکه کل بچه گی من به دعوا گذشت بی غیرت یهبار مادرمو با سوتین اداخت کوچه لبباسشو تو تنش پاره کردو من تو بین دعوا و دادگاه ها وخیانت های پدرم بزرگ شدم و هیچ سر گرمیی نداشتم حتی تلوزیون پارک و کوچه یادمه بابام تلوزیون پلاسمای جاهاز مادرمو که به اندازهی یه تلوزیون ۷۰ اینچالان میارزه شکوندو پدرم هیچ پولی به ما نمیداد من تا الان با پول دایم ببزرگشدم خدا هر چی میخاد بهش بده خب من چون سرگرمی نداشتم دلم همیشه یه خواهر یا برادر میخواست و خب زد مادرم بار دار شدو من ابجی دار شدمم بابا بزور میخواست مادرم سقط کنه ولی نکرد بابام کلا ۵ سال حتی نون خشکم نخرید ویبار به من گفت برام چایی بریز مست بود یادم رفت ۵ سالم بود اومد منو گرفت زید مشت و لگد مادرم اومد نجاتم بده روغن داغ رو ریخت روشرخدا ازش نگزره
ادامشو الان میذارم
یچیزم بگم چون مادرم تحت فشار بود همه رو سر من خالی میکرد و منو انقدری بخاطر هر چیزی میزد که نگو ولی خیلی زحمتمو کشید خودش گشنه موند منو سیر کرد خیلی راحت میتونست بزاره بره ولی بخاطر من موند و وقتی من ۸ سالم و ابجییم ۱ سالش شد مادرم متوجه خیانتا بابام شد و ۶ماه زمین گیر شد یدونه مو تو سرش نموند بابام شبا خونه هم نمیومد و به کثافت کاریاش میرسید
و گذشت و پدرم کمی بهتر شد با رشد من دیگه با مادرم دعوا نکرد و خب مجبور به پرداخت هزینه ها شد ولی دیققا پول نون پنیر میداد حالامن دوباره متوجه خیانت بابام شدم ولی به مادرم نگفتم پارسال گذشت و عید از ویفش قرص مخدر پیدا کردم به مادرم بگم؟
خب پدر من چون از بچی تندازه چی کار کرد همه کاری بلده و بقول همسایمکن اچر فرانسه محل ولی واس خودمون نه یعنی تا شیر دشویی افغانی ته کوچه هم ایشون میبنده ولی خونه خودمون ۸ ماه بود ابگرمکن نداشت ببین در برابر کاراشم مزد نمیگیره یعنی کل محل ما هرچی مقازست بابام یچیزیشو درست کرده آرایشگر سر کوچه اونروز منو دیده میگه ممد نبود راحت ۱۰ تومن باید خرج سوار کردن اینا میکردم
بعدشم میگه ممد اگه پوله کاراشو بگیره سالی یه پژو در میاره
خلاضه بدونید من چیا کی تو این زندگی نکبت بار نکشیدم از ۸ سالگی به بعد جارو خونه وضیفه منن شد از ۱۲ ظرف شستن وضیفه منه با اینکه پسرم ابجیم الان کلاس ۳ عه ولی جاشم من برمیدارم مادرمم هم خیلی بین ما فرق گذاشت و من از همسنان خیلی کم ندارم کلا که معدلم زیر ۱۹ بیاد گردنمو میزنن و تتو۱۷ سالگی نه حق ایتیستا دارم نه تلگرام نه واتساب نه روبیکا نه کلاف نه اصلا بازی نه اجازه بیرون رفتن دارم فقط مدرسه و خرید نه اجازه دوست داشتن دارم نه حتی رمز گوشیمم بلد نیستم و متاسفانه بخاطر یه کثافت دچار خود ارضایی شدم
و مامانم وقتی تابستون فهمید ۲ ماه اصلا باهم حرف نزد اصلا هیچی و بعد اون انوزم از تیر باهام بده و من چون هیچ کس دیگه ای رو توزندگیم ندارم خیلی حس بدی دارم درکم نکرد و اینکه تو هر مرحله از زندگی ارزوی مرگ داشتم تنها دلیل خودکشی نکردنم هم مادر و خواهرمه
قبلا گذاشته بودم دوباره کپی کردم کمک