2777
2789

طولانی نیست ماجرا لطفا نظر بدین

۲۶ سالمه

من دو تا خواهر بزرگتر دارم 

عقدم از 1401 

بعد از عقدم زیاد یا شوهرم اوکی نبودم و به جایی رسیدم که میدونستم 10 درصدم دوستش ندارم 

من تو یک سال اول عقدم تو فکر تصمیم گیری بودم برا طلاق . خانوادم رو طبق نظر مشاور در جریان گذاشتم. تو این مدت افسردگی بدی داشتم 

دختری که 6 صبح دوش میگرفت میرفت سر کار تا 12 ظهر خواب بود 

دو تا خواهر بزرگم حتی یه پیام ندادن حالم رو بپرسن 

الان احتمالا فقط یه پاتختی کوچیک بگیرم برم سر خونه زندگیم

میخوام به خواهرام پیام بدم خوشحال میشم نیاین 

اینکارو بکنم ؟

خواهر کوچکتره خیلی عذابم داد میدونست با شوهرم درگیرم ... میگفت قیافه خواستی نداری که خواستگار بهتر از این داشته باشی 

مجردی یه گردنبند و گوشواره با درآمد خودم خریدم گفت مگه به خاطر طلات بیان بگیرنت 

تو خرید عقدم دعوا درست کرد 

خواهر بزرگم هم از تصمیم طلاقم خبر داشت و از تحت نظر روانپزشک بودن من 

اما یه زنگ به من نزد 


چیکار کنم به نظرتون ؟!

( بحث دیشب رو هم میگم الان)


پدر مادرم مسافرتن 

خواهر بزرگم اومد یه سر 

صحبت دلیل کم محلی من بهشون شد 

گفتم من تو ذهن خودم نه خانواده ای دارم نه اعتماد دارم به آدمهایی که اسمن خانواده من هستن 

برا همین خونه که خریدیم تا ۵ ماه هیچکدومتون خبر نداشتین 

چرا باید خبر شادیمو به آدمهایی میدادم که ناراحتی هام براشون مهم نبوده 

گفت نه شوهر من حتی یه بار به من گفت اندیشه هر تصمیمی بگیره ما وظیفه مونه پشتش باشیم 

گفتم اولا شوهرت گفته نه خودت 

دوماً من چقدر بدبخت و بی کسم که شوهر خواهرم باید تنها حامی من باشه

سوما طلاق گرفتنم هیچی توی خواهر که میگی فقط ما سه تا برا هم میمونیم چرا یه زنگ نزدی ببینی خواهر کوچیک تازه عروست زنده اس یا مرده 

میدونستی مریضم 

گفتم الان به یه دلیل موندم تو زندگیم 

چون آدمای مثلا خانواده ام هیچ اعتمادی بهشون نیست 

حداقل میرم خونه شوهر که خودم برم سرکار... بتونم خودم از خودم دفاع کنم وگر نه دل خوشی ندارم نه تو زندگی با شما نه خونه شوهر

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

میترسم بعدا پشیمون شم هنوز درد اینکه رهام کردن ولم نمیکنه ۲۰ ساعته دارم گریه میکنم

از اینکه ازدواج کنی نمیترسی؟ وقتی میدونی طرف برای زندگی کردن نیست 

عاقلانه فکر کن 

عزیزِ روزهای رفته تو کجایی؟🖤🥀                           

سوال اینه که الان با همسرت رابطت درست شده؟

و اینکه به هیچ عنوان نباید بذاری این اختلافات بین خودتو خواهرات رو متوجه بشه 

اصلا اینکارو نکن که بگی نیان، چون بعدها همینو میزنه تو سرت که موقع عروسی کس و کار نداشتی 

انشاالله اینقدر تو زندگی با همسرت آرامش بگیری که همه این اتفاقات تلخ از یادت بره

 آرزوی خوشبختی و عاقبت به خیری میکنم برات عزیزم


نه گلم ، هیچ چی نگو 

ماملا عادی باش 

کینه و کدورت رو‌کش نده 

الهی که اینقدر غرق خوشی هات شی 

بقیه یادت برن

دوراهی بین مـَـعرفت و مـَــنفعت ، تنها جاییه که ذات آدما مشخص میشه

به نظرم گشت و گذر کن و بدون حاشیه و بحث برو سر خونه و زندگیت ، اصلا  اطرافیان اهمیتی ندارن ، هر کسی که ظلم و بدی کرده بالاخره یه جا اشک خودش در میاد 

یه جا خوندم  : هر کسی که ظلم کند خواهد گریست ، 

در اوج خنده اش ، در اوج شادی !!!

تو نمیدانی که من در زندگی خویش چه لحظاتی را پشت سر گذاشته ام پس مرا قضاوت نکن که اگر قضاوتم کنی من ۱۰ برابر قضاوتت میکنم ول کُنت هم نمیشم 😝😝😝😝

سوال اینه که الان با همسرت رابطت درست شده؟و اینکه به هیچ عنوان نباید بذاری این اختلافات بین خودتو خو ...

خیلی از قبل بهتره 

آدمه بدی نیست 

اما من به خاطر غمی که خانواده خودم رو دلم گذاشتن

تحقیر هایی که خواهرم کرد دوبار خیانت تلفنی کردم که شوهرم بخشید مشاور هم گفت اندیشه آدم خیانت نیست 

از رو فشار روانی اینکارو کرده 

الانم تنها کسی که تو حال بدم دارم شوهرمه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز