اوایل عقد که میرفتم و کمک میکردم
میگفت اجاق رو کثیف کردی
سینک رو آشغال گذاشتی
یا میگفت میشه غذا درست کنی
منم خب انجام میدادم و بیشتر هم شوهرم زیر بغلم هندوانه میذاشت انجام بدم
خلاصه اونجا بودم خیلی کمک میکردم
با وجود تموم تیکه و کنایه هاشون
کم کم نشون دادن چقدر بد ذات هستن
سر یه موضوعی که به همین آشپزخونه مربوط بود خواهر شوهرم و مادر شوهرم باهام دعوا کردن
بخاطر اونا مدت ها حال روحیم بد بود و رابطه ام با شوهرم بد شد.
حالا خودشون گاهی دعوت میکنن
دو دفعه اول که رفتم اصلا پامو تو آشپزخونه نزاشتم و غذا خوردم و کنار همسرم نشستم بلند نشدم اصلا
ولی حس بدیه یه حوریه آخه بشینی بقیه برات سفره بیارن و ببرن یا شاید من عادت ندارم اصلا ...
حالا من چیکار کنم خانم ها ؛ دوست ندارم تو آشپزخونه شون پامو بزارم
لطفاً بگید رفتم کمک کنم یانه
همسرم میگه هر جور خودت میخوای کمک نکن و نرو تو آشپزخونه
بنظر شما کار درست چیه
امشب هم دعوت کردن شام