اولش یه کم از شرایط زندگیم بگم تا خوب درک کنید از نظر مالی وضعیت ما خیلی داغونه بع به حدی که میوه اگر میخریم نمی خوریم میدیم بچم بخوره از بس میوه و خرما و چیز های مقوی نخوردم دائم ضعف دارم
درآمد شوهرم خیلی کمه ماهی هفت ـهشت تومن که بعضی مواقع این مقدار پولم ۴۰ روز تا ۵۰ روز میشه بیاد دستش صاحب کارش حقوق درستی نمیده بنابر یه شرایطی مجبوریم فعلا همینو سرکنیم تا آینده چی میشه
حالا بگذریم قضیه از این قراره که
بگو عزیزم
با توجّه به این وضعیت مالی ما هم با کسی رفت و آمد نداریم تا کسی خونمون نیاد چون واقعا توان پذیرایی همون شام ساده رو هم ندارم
خلاصه حالا پسر داییم که خانواده پدری ام با خانواده دایی رفت و آمد زیادی دارن دوسه روز پیش اومدن تو کوچه ما خونه خریدن
لایک کن بخونم
از روزی که فهمیدم اعصابم خرده چکار کنم اونا به شدت اهل رفت و آمد هستن وضعشون هم خیلی خوبه اهل هفته اسباب میارن من چکار کنم
هیچ کار. هر وقت دعوت کردن بهانه بیارین.
رفت و آمد داشته باشیم اونا میان توان به شام ساده هم درست کنم ندارم طبیعتا خانوادهه اش بیان باید دعتوتشون کنم
ضمنا نمیخوام کسی از وضعیت زندگیم با خبر بشه چکار کنم
لطفاً راهکاری دارید بگید از همین اول کاری چه طور رفتار کنم
